۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

بی وفا عشق من قسمت شانزدهم

خلاصه بگم طبق دستورالعمل جناب پرفسور دعانویس قفلو و روده گوسفند و یه تیکه کاغذ که وقتی یواشکی توشو نگاه کردم ببینم این چیه میخواد تلسم مارو بشکنه خندم گرفت.حدس بزنید توش چی نوشته بود؟؟بقول خودمون خرچنگ قورباغه با کای خطهای کج و مج که حتی شباهتی به خط میخی باستان هم نداشت البته شایدم من سوادم کم بود و نمیتونستم بخونمش بلاخره یارو کلی درسه کلاه برداری خونده بود و برا خودش پرفسوری بود.بگذریم اینهارو قرار بود ببریم نزدیک قبرستون چال کنیم و جلبه که بدونید باید نزدیکه قبری چال میکردیم که متوفی تازه فوت نشده باشه وگرنه نسخه پرفسور عمل نمیکرد حالا سگرد دنباله قبری که چندساله توش متوفی به خوابه ابد رفته.قبرو پیدا کردمو با رعایت فاصله اونهارو طبق دستورالعل چال کردمو رفتم.از اونطرفم هم خانم ما شروع کرد به خوردن داروهایی که پزشک معالج براش تجویز کرده بود تا قوای بدنیش بالا بره و باردار بشه.چند ماهی گذشت و خبری نشد.از پرفسور دعا نویس سوال کردند چرا جواب نداد قفلو روده؟؟؟ایشون فرمودند باید روده بپوسه و قفلم زنگ بزنه بعد بلردار میشن خانم(یارو فکر میکرد من عمر نوح دارموهمسرم صبر ایوب)بگذریم روزها و ماها میگذشت ومن در انتظار درمان پزشک معالج و خانواده زنم در انتظار پوسیده شدن روده و قفل.تا اینکه کم کم متوجه شدیم بله مثل اینکه داریم میشیم آقای پدر.اما برای اطمینان بیشتر چند روزی رو صبر کردیم که اشتباه نکرده باشیم.اما خدارو شکر درست بود و با دادن آزمایش مشخص شد همسرم باردار شدن(آخرم نفهمیدم قفلو روده زود پوسید یا قرص و داروی پزشک معالج اثر کرد)آقا چشمتون روز بد نبینه انگار من باردار شده بودم یک نمونه از تجویز دکتر معالجش این بود اصلا به پشت و سینه خوابیدن ممنوع فقط به پهلوی راست و چپ درضمن خواستی از پهلوی چب به راست تغییر موضع بدی باید اول بلند بشی بشینی بعد تغییر موضع بدی.(حالا خر بیار باقالی بار کن)از صبح تا شب برو سر کار تازه میای خونه میخوای بخوابی تا میره گرم خواب بشی خانم هوسه تغییر موضع میکنه باید بلند شی دسته بانو رو در دست بگیری تا ایشون راحتتر جابجا بشن و خدای نکرده آسیبی به نوزاد نرسه(گور بابای پدر بچه اونوقت مفت مفت بهشتو گذاشتن زیر پای مادران)من از صبح که میرفتم سرکار تا شب خسته نمیشدم اما این شب تا صبحش ضجرآورترین لحظات بود(من آدم شوخیم اینجوری نوشتم تا یکمی بخندید و داستان زندگیم یکنواخت نباشه براتون)روزها مثل باد میگذشت و شبها اثری از حتی یه نسیمه خوشک و خالی هم نبود.این یکطرف قضیه بود از طرفی آزمایشو.ویارو.احتیاطو....بیچاره میکنه آدمو.تا اینکه رفتیم پیش دکتر معالجه برای آخرین بار تا بدنیا اومدنه فرزندمونو تشخیص بدن و وقتشو بگن.........ادامه دارد....حالا حالاها...........

۲ نظر:

ناشناس گفت...

اقاي عليرضا به نظر من بودن كنار زن خستگي رو از مرد ميگره دوما اره بهشت زير پاي مادران است ماره كه تا نه ماه مجبوره بار بكشه مادره كه كهنه بچه رو عوض ميكنه مادره كه ضجر ميكشه تا بچه به دنيا بياد.ولي مردها كدام يك از اين كارو ميكنند؟

titu گفت...

اولا سلام بشما.دوما حرفهای شما کاملا صحیح است مادران تمومه این زحمات و دردهارو تحمل میکنند بخاطر فرزندانشون اما نکته اینجاست که همه مادران.مادر نیستند.بعضی ها از مادر بودن فقط اسمشو دارند.در ادامه داستانم اگر تحمل داشته باشید خواهید فهمید.با وجود مای بی بی دیگه خوشبختانه مادران گرامی از شستنه کهنه بچه راحت شدن و با عمل سزارین هم دردی برای زایمان متحمل نمیشن.درکل مادران برای فرزندان ازجان گذشتگی دارند و در این شکی نیستوممنون از نظرت