۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

جکهای سری دهم

×× دلایلی که خدا زن رو آفرید ××
1- خدا به آدم نگاه كرد و گفت:من بهتر از اين هم ميتونم خلق كنم
2- همونطوركه در انجيل آمده:براي يه مرد خوب نيست تنها بمونه
3- خدا میدونست كه آدم بكسي براي مقصر دونستش براي موضوع سيب يا هرچيز ديگه ای نياز داره
4- خدا میدونست كه مثل يه باغبون ، آدم براي پيدا كردن ابزارهاش نياز به كمك داره
5- خدا ميخواست آدم بارور و تكثير بشه ، اما خدا میدونست كه آدم تحمل درد زايمان رو نداره
6- خدا میدونست كه آدم يادش ميره آشغالا رو بيرون ببره
۷- خدا میدونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی‌ دیگه نمیخره
۸- خدا میدونست که آدم هیچوقت خودش وقت دکتر نمیگیره
۹- خدا میدونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی‌ کنترل تلویزیون رو بهش بده
10- خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود
-----------------------------------------
زنها دو وقت گريه ميکنن: وقتي فريب ميخورن و وقتي ميخوان فريب بدن
----------------------------------------
دوتا دختر داشتن باهم صبحت میکردند.دختر اولی: تو چرا اينقدر به نامزدت علاقه نشون ميدي؟ دختر دومی: ميدونی، آخه اون پولداره، ... مهربونه، ... پولداره، ... جوونه، ... پولداره، ... قد بلنده، ... پولداره
----------------------------------------
سه نفر ميميرن اولي رو ميفرستن بهشت دومي رو ميفرستن جهنم سومي رو ميفرستن طويله. مي پرسن چرا؟؟؟جواب مياد: اولي متاهل بوده دنيا براش جهنم بوده دومي مجرد بوده دنيا براش بهشت بوده سومي متاهل بوده زنش مرده مرتيکه الاغ رفته دوباره زن گرفته
----------------------------------------
مرد: چرا دعوامون میشه ، تو عصبانی نمیشی؟؟؟ زن: خودمو كنترل میكنم -- مرد: چه جوری؟؟؟ زن: توالتو میشورم! -- مرد: چه ربطی داره؟ -- زن: آخه با مسواك تو میشورمش !!!
---------------------------------------
غضنفر از آسمون خراش ميفته پايين مردم دورش جمع ميشن ميگن چي شده؟؟؟ غضنفر ميگه:هيچي بابا پوزه آسانسورمونو زدم
---------------------------------------
يه خيار و یه خيارشور داشتن باهم ميرفتن. يه نفر از خياره ميپرسه اين كيه باهاته؟؟؟ميگه خواهرمه ترشيده
---------------------------------------
غضنفر توي كوپه قطار با يه خانم غريبه همسفر بوده.شب خانمه ميره تخت بالايي ميخوابه و غضنفر تخت پاييني.نصفه شب خانمه ميگه سردمه،كاش شما ميتونستي ميرفتي از مأمور قطار برام پتو ميگرفتي.غضنفر ميگه ميخوايي خانم امشب فرض كنيم زن و شوهر هستيم تا هردومون گرم شيم؟؟؟خانمه هم كه همچين بگي نگي از پيشنهاد بدش نيومده بوده ميگه باشه حاضرم.غضنفر ميگه پس پاشو خودت برو پتو بگير، براي منم يه چايي بيار......با تشکر......علیرضا

۲ نظر:

mahin گفت...

salam agha alireze khobi azizam.mersi jaleb bod

titu گفت...

سلام بشما مهین خانم.ممنونمم.خوشحالم خوشتون اومده از این مطلب طنز.موفق و سربلند باشید