۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

حرفها و درد دلهای عاشقانه قسمت شصت

درآغوشم بگير.بگذار براي آخرين بار گرمي دستت را حس کنم و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم.نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان.قلبم به پايت افتاده است نرو.لرزش دستانم و سستي قدمهايم را نظاره کن.تنها تو را ميخواهم.بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم
------------------------------------------------
کاخ مجلل خبر از عشق مجو،که سعادت همه در کلبه ی درویشان است
------------------------------------------------
نمیدانی چه شوری در سرم بود،نمیدانی چه شوقی در پرم بود،نمیدانی چه بودم آن زمانها،کجا روز جدایی باورم بود
------------------------------------------------
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم ، همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم
------------------------------------------------
انسانها به هر چی زیاد نگاه میکنند شبیه همان میشوند، و حتما تو شبهای زیادی به ماه نگاه کردی !عشق من
------------------------------------------------
هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی ، شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی ، شهر پنجم : بی وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی ، شهر هفتم : اشک ، آه ، تنهایی !
------------------------------------------------
یه شب خوب تو آسمون، یه ستاره چشمک زنون، خندید و گفت: کنارتم، تا آخرش تا پای جون، ستاره ی قشنگی بود، آروم و ناز و مهربون، ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون، اما زیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون، ابری اومد ستاره رو دزدید و برد نامهربون، حالا شبا به یاد اون، زل میزنم به آسمون، دلم میخواد داد بزنم این بود قول و قرارمون، تو رفتی و از خودتم، نذاشتی حتی یه نشون..
------------------------------------------------
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست، گفتمش پایان آن را هم بگو، گفت پایانش همه سرکندگیست، گفتمش درمان دردم را بگو؟ گفت درمانی ندارد بی دواست، گفتمش یک اندکی تسکین آن، گفت تسکینی ندارد ماندنیست..
------------------------------------------------
هر آنچه طی سالیان ساخته ای ممکن است فردی در یک لحظه ویران کند، باری تو همواره در حال ساختن باش.اگر اینگونه کنی به زودی قصری از عشق بنا میکنی که احدی توان ویران کردن آن را ندارد........با تشکر....علیرضا

۴ نظر:

سحر گفت...

سلام
وبلاكتو يكى از دوستام بهم معرفى كرد
من هم مطالبتو خوندم
ببين قصه عشق من دست كمى از داستان تو نداره با اين فرق كه من كرد و همسرم ايرانى بود
خواستم منم داستانمو بكم تا كمى اروم شم هنوز هم بعد از كذشت 3 سال هر شب كابوس ميبينم
اون بهم خيانت كرد اون منو اواره كرد بهم تهمت زد بجمو ازم كرفت بد بختم كرد.منو كشت

titu گفت...

سلام بشما سحر خانم.تشکر از شما که مطالب وبمو خوندید.واقعا متاسف شدم.اگر مایل بودید میتونید داستان زندگیتونو به آدرس ایمیلم بفرستید منم در صفحه اصلی وب میزارم.متاسفانه طلاق شده درد بی درمون زندگیها.من در خدمت شما هستم

سحر گفت...

سلام اقا عليرضا
ممنون از لطف شما من داستانمو واستون ارسال ميكنم اميدوارم كمى ارومم كنه
متشكرم

titu گفت...

سلام بشما سحر خانم.خواهش میکنم.کار خواصی نکردم.منتظر ارسال داستان زندگیتون به آدرس ایمیلم هستم.امید داشته باشید به زندگی هرچند خیلی سخته.چون خودم شرایط شما رو دارم درک میکنم وضعیت روحی شما رو.تشکر از شما