۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

حرفها و درد دلهای عاشقانه قسمت پنجاه و چهارم

تقدیم به تو كه تنهام گذاشتي
وقتیکه مردم وقتیکه جان دادم وقتیکه روحم از بدنم جدا شد وقتیکه خاکم میکنید وقتی که خاک بر سرم میریزید تورا بخدا بهش نگید- نگذارید که بفهمه - نگید تا به پیشم نیاد میدونم که بازهم نمیاد ولی نمیخوام بدونه.حالا که تا این لحظه تنها شده ام بذارید در لحظه آخر که خاکم میکنید باز هم تنها باشم چون دیگه تنهایی برام عادت شده.اگه یه موقع سراغمو گرفت بهش بگین رفته مسافرت شماره ای هم  نداد یه جور بهش بگید که از حرفاتون هول نکنه طاقت ندارم ببینم که به قبرم نگاه میکنه.دونه دونه عکسهامو آتیش بزنید هر چیزی ازم مونده آتش بزنید نگذارید از اسم من کوچترین چیزی بمونه نمیخوام تنم را در قبرم بلرزونه...برو برو نمیخوام ببینی خونه من خالی شده همدم من بجای تو ریگهای پوشالی شده.اونیکه میگفت برات میمیرم - دیدی چگونه برام مرد؟؟؟بهش بگید تا آخرین لحظه نفس تو را دوست داشت بهش بگید یه عمر نشست تا بیایی بهش بگید اما نیومدی خوب آتیشم زدی خونه خرابم کردی.مرا نفرین یادم ندادن ولی بدون نمی بخشمت واگذارتون بخداااااااااااااااااااااااااااااا
--------------------------------------------------------------
دیشب در لابه لای خاطراتم باز به اسمت رسیدم و دوباره تمامیه خاطراتت را به یاد آوردم.شروع كردم به مرور خاطرات تلخ و شیرین ولی به ناگاه بجایی رسیدم كه دیگر خبری از خاطره ای شیرین نبود و هر خاطره تلختر از خاطره قبلی بود.خاطرات را به انتها رساندم ولی به ناگاه به سیاهی رسیدم و سوكوتی وهم انگیز دیگر هیچ پیدا نبود. در تاریكی به دنبال راه خروجی میگشتم و ناگهان نوری در امتداد تاریكی از دور دستها نمایان شد به سمت نور حركت كردم و همزمان نور وسعتش بیشتر میشد تا از آسمان دستی آمد وگفت امید همیشه هست به خودم آمدم اشك هایم سرازیر بود و لباس هایم خیس خیس انگار كه ساعتها زیر باران قدم زده ام.
--------------------------------------------------------------
هر زمان که عشق به شما اشارتی کرد در پی او بشتابید هر چند راه او سخت و ناهموار باشد هرزمان بالهای عشق شما را در برگرفت خود را به او بسپارید هرچند تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند و هرزمان عشق با شما سخن گوید او را باور کنید هرچند دعوت او رویاهای شما را چون بلاد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند زیرا عشق چنانکه شما را تاج برسر می نهد به صلیب نیز میکشد و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس خواهد کرد عشق با شما چنین رفتارها میکند تا به اسرار قلب خودمعرفت یابید و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید آرزو کنید
که زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید........با تشکر....علیرضا

۴ نظر:

Unknown گفت...

salam alireza jan
khubi ?
salamaty ?
delam barat tang shode bud
omidvaram har ja hasty delet shad basheo labat khandun
ghorbanat hamid

titu گفت...

به به سلام به روی ماهت داداشم حمید آقا
ممنونم داداشی
منم دلم برات تنگ شده بود.
امیدوارم به عشقت رسیده باشی عزیزم.خیلی خوشحالم کردی.مرسی داداشی

ناشناس گفت...

کسی رو داشته باشید که حاضر بشید بخاطرش غرورتون رو بشکنید .مرسی

titu گفت...

سلام بشما دوست خوبم.تشکر از نوشتن این جمله زیبا.ممنونم عزیز