۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

حرفها و درد دلهای عاشقانه قسمت بیست وهشتم

××خدای عزیزم ××
اون کسیکه همین الان مشغول خوندن این متنه، زیباست چون دلی زیبا داره.درجه یکه چون تو دوستش داری و بهش نظر کردی ، قدرتمند و قوی و استواره چون تو پشت و پناهش هستی.خدایا ! ازت می خوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترینها باشه.خواهش می کنم بهش درجات عالی دنیا و آخرت عطا کن و کاری کن ، به آنچه چشم امید دوخته.آنگونه که به خیر و صلاحشه برسه انشاا...خدایا! در سخت ترین لحظه ها یاریگرش باش تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظه های زندگی اش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت ها عاشقانه مهر بورزه...
××عشق شیرین من××
در كویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم
می دانم كه نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم
در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو
نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است كه هرگز درآن ركودی نیست
می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی
بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم
بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم
زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان
تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم
دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار تا نگاههای محبت آمیزت انتها یابد
بگذار تا با دلی سیر به تماشایت نشینم و از عمق نگاهت سیراب شوم
تو در پاسخ به عشقم همیشه سكوت را اختیار كردی
و هرگز به خود اجازه ندادی كه از لبانت شكوفه های عشق و محبت بیرون بیاید
و بوی عطر خوش آنان مرا مدهوش كند
ای رویای دیرینه ی من بگذار روییدن نرگس را در نگاهت ببینم
بگذار باران عشقت بر من ببارد تا من در زیر این باران زیبا خود را سیراب نمایم
بگذار تا برگهای خسته ی پاییزان به رقص عاشقی در بیایند
تو را قسم به مقدسات عالم که بگذار کویر دلت به دریا راهی یابد
بگذار برایت همچون زلیخای یوسف باشم
بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم
بگذارتا صدف دریای دل من باشی
كه مروارید درونش برایم درخشش عشق زیبای تو را داشته باشد
می خواهم در كنار تو به اوج ابرها برسم
ای ستارگان آسمان همه بدانید و راز مرا همیشه با خود همراه سازید
که من او را چگونه دوست داشتم
ای آفتاب عالم تاب بدان که همچون تو همیشه سوزان و پر نور بودم
اما هیچگاه ابر غرور و تکبر او نگذاشت تا انوار طلایی خود را بر او بگسترانم
عشق من در مهتاب آسمان دلت شعله كشید
پس پذیرای آن باش و پرده ی بی مهری را بر روی آن مكش
×× ارزش یه لبخند ××
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی میکرد که تنها بود. هیچکس نمیدونست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او صورتی زشت و کریه داشت.شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمیومد و ازش وحشت داشتن، بچه ها ازش دوری میکردن و مردم ازش کناره گیری میکردن. قیافه زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او رو دوست داشته باشه و بتونه ساعتی او رو تحمل کنه. علاوه بر این، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاقش هم شده بود. او که همه رو فراری از خودش میدید دچار نوعی ناراحتی روحی شد که میشه اون رو به مالیخولیا تشبیه کرد همینطورکه همه ازش فرار میکردن اونم طاقت معاشرت با بقه رو نداشت و بهشون دادو بیداد میکرد و مردم رو از خودش دور میکرد.سالها این وضع ادامه داشت تا اینکه یه روز همسایه جدیدی در نزدیکی پیرمرد ساکن شد اونها خانواده خوشبختی بودن که دختر جوان و زیبایی داشتن.یه روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خونه پیرمرد ردشد اتفاقا همزمان با ردشدنش از کنار خونه، پیرمرد هم بیرون اومد و چشمهای دخترک با چشمهای پیرمرد برخورد کرد. اما یکدفعه اتفاق تازه ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب دید که دخترک برخلاف بقیه مردم با دیدن صورتش احساس ترس و انزجار نکرد و بجای اینکه متنفر بشه و از اونجا فرارکنه بهش لبخند زد.لبخند زیبای دخترک مثل گلی به روی زشت پیرمرد نشست. اون دوتا بدون اینکه کلمه ای با هم حرف بزنن به دنبال کار خودشون رفتن. همین لبخند دخترک توی روحیه پیرمرد تاثیر زیادی داشت.پیرمرد هر روز انتظار دیدن دخترک و لبخند زیبایش رو میکشید. دخترک هر بار که پیرمرد رو میدید، شدت علاقه پیرمرد رو به خودش متوجه میشد و با حرکتهای بچه گونش سعی در جلب محبت پیرمرد داشت.چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگه پیرمرد رو ندید. یه روز پستچی نامه ای به منزل دخترک آورد و پدر دخترک نامه رو گرفت. وصیت نامه پیرمرد همسایه بود که همه ثروتش رو به دخترک بخشیده بود. ............با تشکر.....علیرضا

۴ نظر:

ترانه گفت...

متن نوشته تون واقعا عالیه مطمئن باشید اون کسی این متن رو براش نوشتی قدر می دونه عزیزم

نسترن گفت...

متن خيلي خوبي بود ممنون از شما.

titu گفت...

سلام آبجی کوچیکه.مرسی از شما.این متن تقدیم به همه عشقهای پاک و صمیمی.حالا هرکس عشقش اینجوریه تقدیم به اون منکه درحال حاضر عشقی ندارم تقدیمش کنم فقط امیرمحمدم عشقمه و تقدیم اون میکنم ممنونم آبجی خوبم

titu گفت...

سلام نسترن خانم تشکر از شما