۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

حرفها و درد دلهای عاشقانه قسمت پنجاه و سوم

تقدیم به تو
میخواهم برای تو بنویسم برای تو که هیچ وقت نیستی که ببینی غم تنهایی و بی کسی ام را.تو نیستی که ببینی که لحظه ها بدون تو چقدر سخت میگذرد و و ثانیه ها بدون تو در حال جان سپاری هستند چرا نمی آیی وبه تیرگی شب هایم رنگ نور نمی پاشی کاش بودی ، کاش میدانستی وسعت عشقم را ، کاش می توانستم بدون هیچ ترسی تمام عشقم را به تو فریاد بزنم ولی افسوس که تو نیستی و هیچ خبری از عشق وافرم به خود نداری من تو را میخواهم ، گرمی دستانت را ، هرم نفسهایت را وعطر تنت را من بی هیچ بهانه ایی تو را میخواهم فقط تو را چون تنها تو می توانی و دیگر هیچ..... ولی خانواده اش نمیدانند که من چقدر دوستش دارم شاید مرا نخواهند با این چه کنم خدایا؟؟؟؟؟؟؟
-------------------------------------------------------------
ببخشم کسانی را که هر چه خواستند با من با دلم با احساسم کردند و مرا در دوردست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم...پروردگارا به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند
-------------------------------------------------------------
در زندگي افرادي هستند كه مثل قطار شهربازي هستند از بودن با اونا لذت مي بري ولي باهاشون بجايي نميرسی.ما در زندگی مرتبا با درسهای تازه ای روبرو میشویم تا زمانی که درسی را یاد نگیریم مجبور به گذراندن دوباره آن هستیم
-------------------------------------------------------------
تقدیم به خوبیهات
ميخواهم از تو بگويم بي آنکه در جستجوي قافيه باشم و بي آنکه حتي در جستجوي واژه ها باشم.در اين شبها که گويند عزيزترين شبهاي خداست.ميخواهم از تو بگويم
از تو که عاشقانه دوستت دارم و ميدانم که دوستم داري.با ساده ترين کلمات همراه با همين اشکي که دارد مي غلتد و فرو مي افتد.ميخواهم بگويم دوستت دارم.امشب نه ميخواهم برايت از آسمان خورشيد بياورم و نه ميخواهم ستاره ها را برايت بچينم و نه ميخواهم به شهر آرزوها و رؤياها بروم.فقط ساده و با صداقت همراه با شاهدي صادق از اعماق جاني سوخته با چشماني باراني ميخواهم بگويم دوستت دارم و ميخواهم بگويم اين نه سخني است که تنها بر زبان آيد من تقدس عشقت را بر کرامت وجودم نشانده ام و اگر سراسر وجودم زبان باشد يکسره خواهد گفت: دوستت دارم.دوستت دارم
------------------------------------------------------------
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاهایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...آری با تو هستم.با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی .....چرا چشمهایم همیشه بارانی است
------------------------------------------------------------
تقدیم به مهربونیات
من تنها نيستم اشکهايم را دارم.اشکهايي که از غم تو بر گونه هايم جاريست.من تنها نيستم لحظه ها را دارم.لحظه هايي که يکي پس از ديگري عاشقانه مي ميرند تا حجم فاصله را کمرنگتر کنند.من تنها نيستم چرا که خيالت حتي يک نفس از من غافل نميشود.چقدر دوست دارم لحظه هايي را که دلتنگ چشمانت ميشوم.هر لحظه دوريت برايم يک دنيا دلتنگيست و چقدر صبور است دل من.چرا که به اندازه تمام لحظه هاي عاشق بودنم از تو دور هستم.ولي من باز چشم براهم ...چشم به راهم تا آرامش را به قلبم هديه کني مهربون من........با تشکر....علیرضا

۴ نظر:

ترانه گفت...

سلام مرسی داداشی واقعا جالب و بی نظیره مثل همیشه امیدوارم خدا بهت آرامش بده شما هم برام دعا کن الان بیشتر از هر زمانی به دعا نیاز دارم

titu گفت...

سلام آبجی کوچیکه خواهش میکنم این متنها هم تقدیم به همه شکست خوردگان در عشق.انشالله مشکل شما هم حل بشه.موفق و سربلند باشی.مرسی از شما

ناشناس گفت...

سلام آقا علیرضا مرسی از این متنهای زیباتون واقعا بیان کننده درد دل ماست

titu گفت...

سلام بشما دوست عزیز.تشکر از نظر لطفتون بمن.انشالله هیچوقت هیچکس توی این دنیا دچار شکست در عشقش نشه.به امید آن روز.ممنونم از شما عزیز